یادته؟!

یادته یک روز بهم گفتی !!!!

 هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکات

رو ببینه و بهت بخنده ؟

 

گفتم اگر بارون نباره چی؟؟؟؟؟؟

 

گفتم یک خواهش ازت دارم گفتی به چشم ...

اما حالا امروز دارم گریه میکنم ولی آسمون نمیباره تو هم اون دور ایستادی و بهم میخندی

برگشتی و گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمون هم گریش میگیره!!!  

 

 

 

خداوند

خداوندا تو میدانی ...منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم !

عشق

عشـق یعنـی هـمون سـلام اول

عـشق یعنـی مـایه قـوت قـلـب

عشق یعنی انفجار احساسات

عشق یعنی کم کردن فاصله ها

عشق یعنی کلید یک رابطه ای محکم

عشق یعنی در موفقیت هم شریک بودن

عشق یعنی کاری کنی که راحت پیدات کنه

عشق یعنی مثل اشرف زاده ها باهاش رفتار کنی

عشق یعنی کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه

عشق یعنی وقتی باهاش قرار داری به خودت برسی

عشق یعنی یک عالمه حرف رو با یه اشاره گفتن

عشق یعنی هولش بدی تو یک مسیر درست

عشق یعنی یه بازی که تمومی نداره

عشق یعنی از هیکلش تعریف کنی

عشق یعنی من وتو ما میشویم

عشق یعنی حرفشو باور کنی

عشـق یـعنی جادوش کنی  

 

 

 

چه بهشتی میشه جهنم

امروز می بوسمت !

فوقش خدا منو می بره جهنم !

 فوقش می شم ابلیس !

آنوقت تو هم به خاطر این که یک«ابلیس»تو را بوسیده،جهنمی می شی !

جهنم که اومدی ،

من اونجا پیدات می کنم و دور از چشم خدا هر روز می بوسمت !

 ... وای خدا چه بهشتی میشه جهنم ... 

 

 

 

 

شور عشق

گاه نگران می شوی که نکند آنقدر که انتظار داری تو را دوست نداشته باشم.

 عزیزم دوستت دارم همیشه و همیشه بی هیچ قید و شرطی.

هر چه بیشتر تو را می شناسم بیشتر به تو علاقه مند می شوم.

 همه احساساتم حتی حسادت هایم ناشی از شور عشق بوده است.

در پر شور ترین طغیان احساسم حاضرم برایت بمیرم.

 تو را بیش از اندازه آشفته و ناراحت کرده ام.

ولی تو را به عشق قسم که آیا کار دیگری می توانم بکنم.

 همیشه برای من تازه هستی.

 آخرین تبسم تو شاداب ترین

و

آخرین حرکات تو زیبا ترین آنهاست. 

 

 

 

احساس

عاشقت خواهم ماند بی انکه بدانی ...

دوستت خواهم داشت بی انکه بگویم ...

درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ...

گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ...

در اغوشت خواهم گریست بی انکه حس کنی ...

در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی ...

این گونه شاید احساساتم نمیرد 

   

                                                                                               

دلم برای کسی تنگ است..؟

   

 

 

دلم برای کسی تنگ است
که آفتاب صداقت را
به میهمانی گلهای باغ می آورد
و گیسوان بلندش را به بادها می داد
و دستهای سپیدش را به آب می بخشید
دلم برای کسی تنگ است …

از این جا
تا جایی که تویی
قدم نمی‌رسد
دست دراز می‌کنم
چیزی می‌نویسم
دریایی
دلی
قابی
غمی
از بی‌نشان
تا نشانی که تویی
مرهم نمی‌رسد …
در این جا و این دَم
رونقی نیست
عطشناک آنم
آن دَم نمی‌رسد …

سجده لبهایم...

  

خدا تو را از خاک آفرید
تا بعد از باران
تنت، مُهری باشد
برای سجده لب‌هایم …

ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی...

 

 

 

گفتی شتاب رفتن من از برای توست
آهسته تر برو که دلم زیر پای توست

با قهر میگریزی و گویا که غافلی
آرام سایه‌ای همه جا در قفای توست

سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم
در این سری که از کف ما شد هوای توست

چشمت رهم نمیدهد به گذر گاه عافیت
بیمارم و خوشم که دلم مبتلای توست

خوش میروی به خشم و به ما رو نمیکنی
این دیده از قفا به امید وفای توست

ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی؟
رفتی، بسوز، این‌همه آتش سزای توست

ما را مگو حکایت شادی که تا به حشر
مایئم و سینه‌ای که در آن ماجرای توست

بیگانه‌ام ز عالم و بیگانه‌ای ز ما
بیچاره آن کس که دلش آشنای توست

بگذشت و گفت این به قفس افتاده کیست
این مرغ پر شکسته محزون همای توست 

 

 

گاه گاهی...

http://s1.picofile.com/h-karimzadeh/Pictures/love1(h-karimzadeh).gifhttp://s1.picofile.com/h-karimzadeh/Pictures/love1(h-karimzadeh).gif

گاه گاهی که دلم میگیرد پیش خدا می گویم

آن که جانم را سوخت یاد آرد ز این بنده هنوز ؟

گفته بودند: که از دل برود یار چو از دیده برفت

ماههاست که از دیده من رفته ولی دلم از مهر او آکنده هنوز


http://s1.picofile.com/h-karimzadeh/Pictures/love1(h-karimzadeh).gifhttp://s1.picofile.com/h-karimzadeh/Pictures/love1(h-karimzadeh).gif 

 

دلم واسه خودم تنگ شده


واسه “من” بودنم
واسه روز قبل دچار شدنم
واسه یه جای ساکت وآروم
اونقدری آروم که گوشام از سکوتش درد بگیره
دلم میخواد این ذهن؛دیگه به چیزی فکر نکنه
حتی به خود ،خود هیچی هم فکر نکنه
چقدردلم میخواد ذهنم یه خمیازه بکشه
خستگیش دربره،بشه آروم مثل یه دریا
ساکت و مواج؛با عمق و لایتناهی
اون یه آرامش میخواد شاید نه همیشگی ولی مطمئن
ولی اینو میدونم تو هم بدون شاید اون روز نیاد
چون دریغ از دقایقی که بی یاد تو سپری میشود
*****
بقیه در ادامه مطلب... 
 

 

ادامه مطلب ...

پیر مرد...

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی
دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
۴ صبح فردا ۱۲ نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم. 

 

 

 

شبی که تو رفتی

شبی که تو رفتی دلم خزان تو شد

گفتی غریبگی نکن اما غریب تو شد

فرسنگ ها به گوش من اید چنین نوا

ای بی وفا دلم شکسته وجان بی نوای تو شد

در کشتی این جهان تو ناخدا بودی

ز شوق بودنت این دل با خدای توشد. 

 

 

 

رهین بیعت

جام و دلم وام دارعشق است و الفت اوست

دستهایم رهین بیعت اوست

عشق,بی التفات او مرگ است

زندگی در نگاه الفت اوست

این و آن راه نیافتند به دل

سینه من حریم حرمت اوست

زانکه ما کشتگان راه وی ایم

این هم از لطف و مهر و محبت اوست

عقل طفلی است در دبستانش

عشق از بندگان دولت اوست

حرف اهل جهان تمام شده ست

گوش چشم انتظار صحبت اوست