گاه گاهی که دلم میگیرد پیش خدا می گویمآن که جانم را سوخت یاد آرد ز این بنده هنوز ؟گفته بودند: که از دل برود یار چو از دیده برفت
ماههاست که از دیده من رفته ولی دلم از مهر او آکنده هنوز
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنمیک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت هرچند کوچکآن را با تو قسمت می کنم..
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم
یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت
هرچند کوچک
آن را با تو قسمت می کنم..