لیلی و مجنون

یک شبی مجنون نمازش را شکست

بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق انشب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود

گفت:یارب از چه خارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای؟

خسته ام زین عشق دلخونم نکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو‌، من نیستم

..........

گفت: ای دیوانه لیلایت منم

در رگت پنهان و پیدایت منم

سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
باقری سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ق.ظ http://haqiqat.mihanblog.com


سبک بودن اندیشه
بهلول را گفتند :
سنگینی خواب را سبب چه باشد؟
گفت: " سبک بودن اندیشه "، هر چه اندیشه
سبک باشد، " خواب سنگین گردد"...!!!!
-------------
جنون
کسی بهلول را گفت:
تا چند می خواهی در جنون باشی ؟،
لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش
گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
خیلی:" جنون" می خواهد...!!!!! "


سلام وعرض ادب واحترام به شما بزرگوار

مهربانی تزئین لحظه هاست,برای مهربانیت جواب جز دوست داشتن نیست
--------
سلام
ببخشید که من جوابتونو زود ندادم.آخه پشت کنکوریم,دیر آپ میشم
خلاصه شرمنده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد